خبرگزاری حوزه | در جنگ گرم، وقتی یکی از شهرهایت سقوط میکند و به دست دشمن میافتد، نمیتوانی خودت از دور شهر خودت را به موشک ببندی و بگویی که شهری که برای من نباشد و به دست دشمن بیفتد، همان بهتر که ویران شود؛ بلکه موقتاً عقبنشینیِ تاکتیکی میکنی، آماده میشوی و با برنامهریزی دقیق، عملیات میکنی و شهر خودت را دوباره فتح میکنی. ما در خرمشهر چنین کردیم.
در جنگ نرم هم اگر ذهن تعداد قابل توجهی از جوانان دههی هشتادی تو به وسیله دشمن غارت شد و قوه عاقلهی آنان به تصرف دشمن درآمد، چاره چیست؟ میخواهی بگویی جوانی که مَنِش و کُنِشِ او در تصرف دشمن باشد، نبودنش بهتر از بودنش است یا آنکه بر روی او عملیات شناختی میکنی و سعی میکنی دوباره ذهن او را فتح کنی و از تصرف دشمن خارج بکنی؟ میخواهی او را به دار بکشی یا تلاش میکنی عقربهی قطبنمای ذهنی او را به سوی خودت متمایل بکنی و قضاوت او درباره دولت و ملتش را تغییر بدهی؟
بر این گمانم که تعداد قابل توجهی از جوانان دستگیر شدهی وقایع اخیر، نه مجازات کردنشان به مصلحت است و نه فرستادنشان به کانون اصلاح و تربیت! بلکه میتوان در جایی مانند اردوگاههای دانشآموزی، تحت هدایت و حمایت فکری و فرهنگی مجموعههایی که دانش و تجربه کار با جوانان را دارند، آنها را مدتی با مربیان کارکرده و باتجربه حوزوی دمساز کرد. آنان را مورد احترام و شفقت قرار داد و آتشی را که به جان ذهنشان افتاده خاموش کرد.
حسب اطلاع بنده، مربیان پخته و ظرفیت حوزوی خیلی خوبی برای کار با چنین جوانانی در کشور وجود دارد.
به برخی دوستان که دستشان به خرمای بلندای نخیل میرسید پیشنهادهایی دادهام. خدا کند این تهدید را به فرصتی اینچنین تبدیل کنند!
محمد عشایری منفرد